جدول جو
جدول جو

معنی ماننده کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ماننده کردن(خَ / خِ خَ / خِ شُ دَ)
تشبیه کردن: سخن را به نبید ماننده کرده اند. (قابوسنامه).
کردمت پیدا که بس خوبست قول آن حکیم
کاین جهان را کرد ماننده بکرد گندنا.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 24)
لغت نامه دهخدا
ماننده کردن
شبیه کسی یا چیزی کردن (کسی یا چیزی را) عملا یا قولا: تشبیه چیزی بچیزی ماننده کردن است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانند کردن
تصویر مانند کردن
شبیه کردن، تشبیه
فرهنگ فارسی عمید
(گُ تَ)
تشبیه. (دهار) (زوزنی) (ترجمان القرآن). تشبیه کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حجاج او را گفت با یزید بن معاویه بیعت نکردی و خود را به حسین علی و عبدالله بن عمر مانند کردی. (بلعمی).
دست رادش را به دریا کی توان مانند کرد
که همی دریا به پیش دست او فرغر شود.
فرخی.
هرکه او را به تو مانند کند هیچکس است
بازنشناسد گوینده بهی از بتری.
فرخی.
کف او را نتوان کردن مانند به ابر
دل او را نتوان کردن مانند به یم.
فرخی.
پس من دنیا را بدان چاه پرآفت و مخافت مانند کردم. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 57). اژدها را به مرجعی مانند کردم که به هیچ تأویل از آن چاره نتوان کرد. (کلیله و دمنه). علما پادشاه را با کوه مانند کنند. (کلیله و دمنه).
به چه مانند کنم در همه آفاق ترا
کانچه در وهم من آید تو از آن خوبتری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(پَی / پِی وَ کَ دَ)
عاجز کردن. از کار انداختن. اعیاء کردن. عاجز کردن. اتعاب. ضعیف کردن. تضعیف. اکلال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کوفته کردن. خسته کردن (به معنی متداول امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و او را بدوانند و مانده کنند... (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(بَگُ دَ)
اقراء. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بَ تَ)
تشبه. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خود را به کسی یا چیزی شبیه کردن: اگر شیعه خود را مولای سادات... دانند... مانندگی کردن ایشان با آل ساسان گبر آفتاب پرست، الاغایت حرامزادگی... نباشد. (کتاب النقض ص 447) ، تشبیه کردن:
به سامم نکردید مانندگی
نه مانند زالم به دانندگی.
فردوسی.
و فاطمه را تشبیه و مانندگی به حورالعین کرده اند. (تاریخ قم ص 196)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ زَ دَ)
شبیه کسی یا چیزی گردیدن. تشبه جستن:
به چهره شدن چون پری کی توان
به افعال ماننده شومر پری را.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از مانند کردن
تصویر مانند کردن
تشبیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانده کردن
تصویر مانده کردن
عاجز کردن، از کار انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
خود را شبیه کسی یا چیزی قرار دادن تشبه: ... مانندگی کردن ایشان با آل ساسان. . .: الاغایت حرامزادگی... نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماننده شدن
تصویر ماننده شدن
شبیه کسی یا چیزی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
چرک کردن ماده کردن دمل (جراحت)، بچرک نشستن دمل (جراحت و غیره) چرک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تشبیه کردن، شبیه کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چرک کردن، عفونت کردن، چرکین شدن، عفونی شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد